شرح دعای روز بیستم
«اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي فِيهِ أبْوابَ الجِنانِ وَ أغلِقْ عَنِّي فِيهِ أبْوابَ النِّيران وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِتِلاوةِ القُرآنِ يا مُنْزِلَ السَّكِينَةِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»
«خدایا، در این روز ابواب بهشت را بر من باز کن و ابواب نیران و آتش را بر من ببند و در این روز مرا به تلاوت قرآن موفق بدار، ای نازلکنندة آرامش در قلوب مؤمنین»
به نظر میرسد که این فقرات و فرازها با هم ارتباط دارد. ارتباط دو فقرة اول واضح است چون همیشه بهشت و جهنم دو نقطة مقابل هم هستند لذا یا باب بهشت است یا باب جهنم و حالت سومی ندارد. بعد میگوید: مرا موفق به تلاوت قرآن کن. وقتی تلاوت قرآن، آنگونه که حق تلاوت قرآن است، ادا شود در آن صورت به بهشت و جهنم هم مربوط میشود زیرا بهشت و جهنم در قرآن مجسم شده است. امیرالمؤمنین(ع) در خطبة همام در اوصاف متقین میفرمایند:
«اما در هنگام شب روى پاى خود میايستند و جزءجزء قرآن را به صورت ترتيل و با تأمل تلاوت مینمايند. با انديشه در قرآن محزون میشوند و به وسيلة آن دواى درد خويش را به دست میآورند. اگر به آيهاى برخورد كنند كه تشويق و نويدى در آن باشد، از روى طمع به آن تكيه میكنند و آرامش میيابند و جانهايشان با اشتياق به آن توجه مینمايد و چنان فكر میكنند كه آنچه به آن تشويق و نويد داده شدهاند، هم اينك در برابرشان هست و اگر به آيهاى برخورد كنند كه در آن بيم دادن و خوف است، آن را با گوش دل میشنوند و چنان میانديشند كه صداى شعلههاى آتش دوزخ را میشنوند».
«يَا مُنْزِلَ السَّكِينَةِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» :
این فقره هم با فقرات قبلی ارتباط دارد که بعد از آن سه تقاضای قبلی خدا را با این اسم صدا میزنند. چرا در آخرین فقره صحبت از آرامش شده است؟ برای اینکه اگر کسی حقیقت بهشت را درک کرد و به آن رسید و حقیقت جهنم را هم درک کرد و راه فرار از آن را هم فهمید، او در همان موقع وارد دالان آرامش میشود و همین آرامش است که منتهی به آرامش نهایی آخرت میشود. این آرامشی که در اثر ایمان در قلوب مؤمنین نازل میشود، هم سنخ و نمونة آرامش آخرت است. کم است ولي خدا به صورت نمونه همه چیز آخرت را به مؤمن نشان میدهد و مؤمن همه چیز را اینجا میبیند. البته کسی مانند رسول الله نمیشود، چون ایشان در دار دنیا همه را دیدند. در معراج جسمانی که برای ایشان دست داد - یعنی معراج با قید اینکه در جسم و بدن و در عالم ملک بودند - همه چیز برایشان آشکار شد و نکتة مهم معراج هم این است که جسمانی بود و الا ممکن است معراج غیر جسمانی برای اولیای دیگر هم اتفاق بیفتد. مهم این است که ایشان در قالب تن و با محدودیت بدن چندین بار بهشت و آتش را از نزدیک لمس کردند. فرمودند: تمام طبقات بهشت و تمام دَرَکات جهنم را هم گشتم. اهل بهشت را در بهشت متنعم دیدم، انواع تنعم آنها را لمس کردم و اهل جهنم را معذب دیدم و انواع عذابهایشان را لمس کردم. نکتهای که بسیار قابل توجه است و کمتر هم به آن توجه میشود اینکه مگر بهشت و جهنم رفتن بعد از معاد نیست؟ بله هست. حالا اگر افراد قرار است بعداً به بهشت یا جهنم بروند، پس پیامبر چه چیزی را دیدند؟ آیا ماکت آنها را دیدند، یا خود آنها را دیدند؟ چون وقتی میخواهند بنایی مثلاً یک دانشگاه را بسازند، اول ماکت آن را با کاغذ و مقوا درست میکنند.
خیر در معراج ماکت بهشت و جهنم و قیامت نبوده بلکه خود امور و قضایا بوده است و پیغمبر خود جریان را دیدهاند. این حاکی از چیست؟ این حاکی از این است که امور و جریانات الان هستند و اتفاق میافتند نه اینکه بعداً ایجاد میشوند بلکه ما بعداً به آنها میرسیم. از این جهت که ما بعد به آنها میرسیم، بعداً است اما از جهت خودش نقد است.
مرحوم صدوق در کتاب توحید حدیثی را از امام رضا(ع) نقل میکنند که نظر کسانی که قائلاند بهشت و جهنم بعداً به وجود خواهد آمد را رد میکند. فرمود: بهشت و جهنم الان موجود هستند ولی شما هنوز در رسیدن به آنها کار دارید ولی اگر کسی کارش بالا گرفت، او میبیند.
وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرين
همین الان جهنم به کفار احاطه دارد، منتها در یک حجابی هستند که نمیفهمند.
علت اینکه مکرر از پیغمبر وقت قیامت را میپرسیدند و پیغمبر در جواب طفره میرفتند و میفرمودند که إنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي به خاطر این بود که مطلب بسیار مهم بود و اگر میگفتند، مردم نمیتوانستند مطلب را درک کنند و لوث میشد. میفرمودند: عِلْمُها عِنْدَ ربِّي في كِتابٍ لا يَضِلُّ ربِّي وَ لا يَنْسى. یعنی شما بیایید به عندالله نزدیک شوید، خودتان ادراک میکنید که چه خبر است. شما باید به عندالله و عندالرب برسید. اگر به آنجا رسیدید، آنوقت همه چیز برایتان روشن میشود که جریان چیست. جریان و امور نزد آقاست ولی ما باید به آن برسیم. عزیزان اینگونه وارد آخرت میشوید و آخرت الان شما را احاطه کرده است. بهشت و جهنم همینگونه است، بهشت و جهنم به شما نزدیک است، مخصوصاً بهشت و جهنم برزخی که خیلی نزدیک است. از بهشت و جهنم نهایی به اندازة برزخ فاصله داریم. کسانی هستند که در دنیا تا چشمشان را روی هم گذاشتند، هیچ برزخی نمیبینند و بلافاصله بهشت خودشان را میبینند. کسانی هم هستند تا چشمشان را روی هم گذاشتند، بلافاصله در جهنم هستند. محاکمه برای کسی است که ندانید چه کاره است. کسی را که میدانی چه کاره است دیگر تکلیفش روشن است.
«اللَّهُمَّ افتَحْ لِي فِيهِ أبْوابَ الجِنانِ»:
یعنی از همین جا در بهشت را باز میکنند نه اینکه خیال کنید که در بهشت را باز کن، یعنی مثلاً بهشت دری دارد و میگویی در را باز کن که مثلاً ما شصت سال دیگر میخواهیم بیاییم. اگر این باشد، الان چرا باز کند؟ بعداً باز میکند. نه آقا! از الان باز میشود و احساس میکنی باز شده است و بوی بهشت هم به مشام جانت میرسد. اگر در بهشت را به رویت باز کردند، بوی بهشت را از پانصد هزار سال راه استشمام میکنی. چون فرمود: رایحة بهشت از پانصدهزار سال راه استشمام میشود، یعنی اگر کسی استشمام نمیکند، او هنوز بیشتر از پانصد هزار سال راه از بهشت دور است. خدایا، ما هم که بوی بهشت را استشمام نمیکنیم، شاید از این هم دورتر هستیم. ما در برزخ چه خاکی بر سرمان بریزیم؟ ما که مشام جانمان بوی بهشت را نمیشنود.
باز شدن در بهشت را فقط خدا باید به انسان بچشاند. در بهشت چگونه باز میشود و بوی بهشت را چگونه میتوان از همین جا شنید؟ همان است که در حال عبادت و نماز و ذکر الهی و خواندن این دعاهای نورانی، تجلیات صفات الهی یکی پس از دیگری بر دل مؤمن میبارد. این مال آن بهشت معنا است، مال اسماءالله است. نمیدانید اسماءالله با دل اولیاءالله چه میکنند! این دعاها، مخصوصاً دعای سحر با دل چه میکنند.
«اللَّهُمَّ إنِّي أسألكَ مِنْ بَهائِكَ بِأبْهاهُ وَ كُلُّ بَهائِكَ بَهِيٌّ اللَّهُمَّ إنِّي أسْألكَ بِبَهائِكَ كُلِّه... اللَّهُمَّ إنِّي أسْألكَ مِنْ شَرَفِكَ بِأشرَفِهِ وَ كُلُّ شَرَفِكَ شَرِيفٌ اللَّهُمَّ إنِّي أسألكَ بِشَرَفِكَ كُلِّه» وقتی این کُلّه را میگوید، کل درهای بهشت معنوي را به رویش باز میکنند. کل! کل!
اگر اهل تجلیات معانی شوید و روی دلتان کار کنید، شامل این فرمایش امیرالمؤمنین(ع) میشوید که فرمود: «بِما اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أرْضَى ربَّهُ». روی دلتان کار کنید. قرآن میگوید باید کار کنید، تلاش خودتان را بکنید. آن چیزی را که از دستتان بر میآید، انجام دهید.
دل تو این است، ای انسان:
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است