الّلهُمَّ ارزُقنی فيه فَضلَ لَيلةِ القـَدر
وَ صَيِّر اُموری فيه مِنَ العُسر إلی اليـُسر
وَ اقبَل مَعاذيری وَ حُطَّ عَنّی الذّنب وَ الوِزر
يا رَؤوفاً بعِبادِهِ الصّالِحين


از آن‌گاه که قرآن را فرو فرستادی
و قدر را به ما شناساندی
و هزار ماه را در کفه‌ای و يک شب را در کفه‌ای سنگين‌تر نشاندی
تا کنون هنوز راز اين شب که هيچ
خودش نيز برای ما خاکيان ناپيداست
ما آن را گم نکرده‌ايم
اما تو خود رؤيای اين شب‌های نورانی را در دلمان نهادی
و ليک، شِمای آن را نشانمان ندادی

همين دانيم که واپسين روزهای رمضان است
و طنين آوازهايی از ملکوت در همه جا پيچان
همين دانيم که پيامبر در چنين گاهی
از هر طرف آوای اجابت تو را می‌شنيد
و بستر به هم می‌پيچيد
پس به عبادت می‌نشست
و بند دل را به درگاه تو گره می‌بست
و ما را آموخت که چنين باشيم
آيا توانمان دهی که حلاوت آن را بچشيم؟

گشاينده خدايا !
تو که هر بندِ دَرهم تنيده‌ای را می‌گسلی
و هر کوه سهمگينی را می‌شکنی
گره‌های زندگی ما را به دست توانايت بگشای
و دشواری‌های زندگی پرخم‌وپيچ ما را آسان فرمای

آمرزنده معبودا !
پوزش آوردن به درگاه تو نه کاری بيهوده و ناروا است
که تو توبه‌پذيری و پوشاننده‌ی هر گناه
بارم سنگين است و دوشم خسته
پشتم خميده است و زانوانم بسته
بار گناه را از وجود خشک من بريز
آن‌سان که درختان را از برگ‌های زرد و پوسيده‌‌ی خزانی
تهی کنی
ای که باران مهرت پيوسته بر بندگان شايسته‌ات ريزان است
و تازيانه‌ی خشمت از اندام آنان گريزان
مرا نيز در کنار آنان بنشان

بر گرفته از کتاب "سی‌ ساغر سحری" از محمد رضا مروارید